English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2505 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
classic U مطابق بهترین نمونه
classics U مطابق بهترین نمونه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standards U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
by the square U مطابق نمونه
ideal U مطابق نمونه واقعی
reconstruction U نمونه مطابق اصل
ideals U مطابق نمونه واقعی
reconstructions U نمونه مطابق اصل
standardized U مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
standard load U بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
an iconic statue U مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
brand leader U بهترین علامت تجاری بهترین مارک
modules U اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module U اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acceptance sampling U نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sampled U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sample U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampling U نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample U نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes U رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
gilt-edged U بهترین
first class U بهترین
the best of all U بهترین
tiptop U بهترین
of the first water U بهترین
priding U بهترین
prides U بهترین
best U بهترین
foremost U بهترین
prided U بهترین
pride U بهترین
gilt edged U بهترین
gilt edge U بهترین
best U به بهترین وجه
best efforts U بهترین مساعی
top-notch <idiom> U عالی ،بهترین
optimum U بهترین امکان
In the best possible manner. U به بهترین وجه
qualities U بهترین کیفیت
quality U بهترین کیفیت
best U بهترین کار
lion share U بزرگترین یا بهترین بخش
prime U کمال بهترین قسمت
(live off the) fat of the land <idiom> U بهترین از هرچیز را داشتند
designated tournament U مسابقه بهترین بازیگران
naps U بهترین شرکت کننده
skimeister U بهترین اسکی باز
napping U بهترین شرکت کننده
back on one's feet <idiom> U به بهترین سلامتی رسیدن
napped U بهترین شرکت کننده
best move U بهترین حرکت شطرنج
first-class U درخورمردم طبقه یک بهترین
second best theory U نظریه بهترین دوم
dressed to kill <idiom> U بهترین لباس را پوشیدن
tip top U بهترین اعلی درجه
primes U کمال بهترین قسمت
primed U کمال بهترین قسمت
nap U بهترین شرکت کننده
hit it off with someone <idiom> U بهترین همراه با کسی داشتن
dress up <idiom> U بهترین لباس خود را پوشیدن
You are counted among my best friends. U شما را از بهترین دوستانم می شمارم
best governed country U کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
the best thatone can do U بهترین کاری که میتوان کرد
beluga U نام بهترین نوع خاویار
The best advice is, not to give any <idiom> U بهترین اندرز ندادن آن است
honesty is the best policy U راستی ودرستی بهترین رویه
flight U بهترین نتیجه دور مقدماتی
History is the best testimony. U تاریخ بهترین شاهد است
ground badge U علامت بهترین درجه دار یاسرباز
the best game out U بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
golden shoe U بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
I wish you the best of luck. U بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
i had best to leaveit U بهترین کاران است که ان راول کنیم
make the best of <idiom> U دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
give someone the benefit of the doubt <idiom> U همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
Which is the best way to Tehran ? U بهترین راه به تهران کدام است ؟
optima legum ilerpres est consuetudo U عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
heisman trophy U جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
cover search U جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
money player U ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
Shoppers were scrambling to get the best bargains. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
sullivan award U جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
least cost design U بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
best ball U بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
record prices U بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
Hunger is the best sauce. <proverb> U گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
handicap U مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicaps U مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
respondent U مطابق
according U مطابق
secundumn U مطابق
similar U مطابق
corresponding U مطابق
from U مطابق
similiar U مطابق
according to U مطابق
within U مطابق
agreeably to U مطابق
accordant U مطابق
confirming U مطابق
respondents U مطابق
after U مطابق
correspondent U مطابق
matched U مطابق
correspondents U مطابق
consilient U مطابق
in register U مطابق
incompliance with U مطابق
frae U مطابق
in keeping U مطابق
complied U مطابق با
complying U مطابق با
even with U مطابق
corresponding to U مطابق با
corresponding to U مطابق
correspounding U مطابق
comply U مطابق با
complies U مطابق با
pursuant U مطابق
complied with U مطابق با
correspoundent U مطابق
congurous U مطابق
tilt and swivel U که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
synchronising U مطابق بودن
posh U مطابق مد روز
orthodox U مطابق مرسوم
posher U مطابق مد روز
poshest U مطابق مد روز
newfashioned U مطابق مد روز
in accordance with U مطابق موافق
pedagogically U مطابق فن تعلیم
synchronizes U مطابق بودن
hygienically U مطابق بهداشت
synchronize U مطابق بودن
synchronises U مطابق بودن
corresponding U مطابق متشابه
corresponds U مطابق بودن
corresponded U مطابق بودن
correspond U مطابق بودن
geometrically U مطابق هندسه
up-to-date U مطابق روز
up to date U مطابق روز
traditionally U مطابق احادیث
fashionably U مطابق معمول
trendier U مطابق آخرین مد
constitutionally U مطابق قانون
trendiest U مطابق آخرین مد
trendy U مطابق آخرین مد
synchronised U مطابق بودن
homologize U مطابق شدن
to U برحسب مطابق
relevant U وابسته مطابق
by my watch U مطابق ساعت من
astronomically U مطابق هیئت
as usual U مطابق معمول
at my request U مطابق با تقاضای من
physiologically U مطابق فیزیولوژی
after the manner of U بتقلید مطابق
correspound U مطابق بودن
conform to U مطابق بودن با
synchrinized U مطابق بودن
pursuant to U مطابق برحسب
to correspond to U مطابق بودن
adjust U مطابق کردن
testamentary U مطابق با وصیت
accentually U مطابق تکیه صدا
true life U مطابق زندگی روزمره
pedagogical teaching U اموزش مطابق فن تعلیم
true copy U رونوشت مطابق با اصل
to keep step to a band U مطابق موزیک پازدن
technically U مطابق اصول فنی
meet U مطابق شرایط بودن
up to date U مطابق اخرین طرز
up-to-date U مطابق اخرین طرز
constitutional U مطابق قانون اساسی
quite the thing U مطابق بارسم معمول
meets U مطابق شرایط بودن
anno hegirae U مطابق تقویم هجری
keping with one's view U مطابق نظرکسی بودن
currency U مطابق روز بودن
currencies U مطابق روز بودن
metronomic U مطابق میزانه شمار
musically U مطابق اصول موسیقی
cut and dry U مطابق نقشه وبرنامه
paralleling U نظیر مطابق بودن با
cut and dried U مطابق نقشه وبرنامه
parallelled U نظیر مطابق بودن با
ethically U مطابق علم اخلاق
cut-and-dried U مطابق نقشه وبرنامه
pedagogically U مطابق علم اموزش
parallel U نظیر مطابق بودن با
paralleled U نظیر مطابق بودن با
parallels U نظیر مطابق بودن با
parallelling U نظیر مطابق بودن با
ethnologically U مطابق علم نژادشناسی
discretionally U مطابق میل و اختیار
biblical U مطابق کتاب مقدس
dialectically U مطابق قواعد منطق
modular U مطابق اندازه یامقیاس
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1the selected wells are 5 boreholes only, and desired samples quantity is 150-200 kg
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
2مفعول
1Material-dependent representative
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1we drove to visit my parents in Ipswich.
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com